And some message on the way
Some day
I shall come & bring a message
I shall cast light into veins
And I shall call out: o you whose baskets are full of dreams
I have brought you an apple, the red apple of the sun
پيامي در راه
روزي خواهم آمد و پيامي خواهم آورد
در رگ ها نور خواهم ريخت
و صدا خواهم در داد اي سبد هاتان پر خواب
سيب آوردم سيب سرخ خورشيد
Beyond the seas there is a town
Where the windows are open to manifestation
The rooftops are inhabited by pigeons gazing
At the jets of human intelligence
In the hand of each ten- year – old child lies
A bough of knowledge
The townsfolk gaze at a brick row
As if at a flame , or a delicate dream
پشت در ياها شهري ست
كه در ان پنجره ها رو به تجلي باز است
بام ها جاي كبوتر هايي است كه به فواره هوش بشري مينگرند
دست هر كودك ده ساله شهر شاخه معرفتي است
مردم شهر به يك چينه چنان مينگرند
كه به يك شعله به يك خواب لطيف
The earth can hear the music of your feelings
And the fluttering sound of birds of myths is heard
In the wind
خاك موسيقي احساس ترا ميشنود
و صداي پر مرغان اساطيري مي آيد در باد
Beyond the seas there is a town
Where the realm of the sun is as vast as the eyes of the early –risers
پشت دريا شهري است كه در ان وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحر خيزان است
Poets are the inherits of water ,wisdom. And light
شاعران وارث اب و خرد و روشنييند
Beyond the seas there is a town!
One should build a boat.
پشت در يا شهريست قايقي با يد ساخت

سلام سيد رضا معصومپور مدرس داشگاه هستم .کار روی این تار نما را از تیر ماه سال هزارو سیصد و هشتاد و شش شروع کردم .هدفم تبادل اطلاعات بين اساتيد زبان و تسهیل در امر زبان آموزی بوده و هست . اميدوارم لحظات خوبی داشته باشيدو نظرات شما عزيزان جهت دهند ه باشد. باعٍث خوشحالیست که با وبلاگ های مشابه تبادل لینک داشته باشم. بدرود