break verb : DAMAGE
شکستن

/breɪk/ v (broke, broken) [I or T] to (cause something to) separate suddenly or violently into two or more pieces, or to (cause something to) stop working by being damaged
The dish fell to the floor and broke.
Charles is always breaking things.
She fell and broke her arm (= broke the bone in her arm).
I dropped the vase and it broke into pieces.
I think I've broken your cassette player.
I picked it up and the handle broke off.
We heard the sound of breaking glass.
My skies are broken.I need a new pair.
چوب های اسکی ام شکسته اند.یک جفت نو لازم دارم
My skies are broken.I need a new pair.
چوب های اسکی ام شکسته اند.یک جفت نو لازم دارم
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 21:56 توسط سید رضا معصوم پور
|
سلام سيد رضا معصومپور مدرس داشگاه هستم .کار روی این تار نما را از تیر ماه سال هزارو سیصد و هشتاد و شش شروع کردم .هدفم تبادل اطلاعات بين اساتيد زبان و تسهیل در امر زبان آموزی بوده و هست . اميدوارم لحظات خوبی داشته باشيدو نظرات شما عزيزان جهت دهند ه باشد. باعٍث خوشحالیست که با وبلاگ های مشابه تبادل لینک داشته باشم. بدرود